جنایت و مکافات
غروب گرم یکی از روزهای اوایل ژوئیه جوانی از اتاق کوچک خود که آن را از ساکنان پس کوچهی «س.» اجاره کرده بود، به کوچه گام نهاد و آهسته با حالتی تردیدآمیز بهسوی پل «ک.» روان شد.
جنایت و مکافات دهمین رمان بلند فیودور داستایوسکی است که اولین بار در سال 1866 به صورت پارقی در یک نشریهی ادبی منتشر شد. داستان روایت زندگی رودیان رومانوویچ راسکولنیکف دانشجوی حقوق است که در سنپطرزبورگ زندگی میکند. دانشجویی بسیار فقیر که در ابتدای داستان بورسیهی تحصیلی او به پایان رسیده و هیچ پولی ندارد و مجبور است برای گذران زندگی اشیایی را که دارد نزد پیرزن رباخواری گرو بگذارد تا بتواند پولی برای معاش به دست آورد. راسکولنیکف طی کشمکشهایی درونی و فشارهای روحی پیرزن رباخوار (و خواهرش) را با تبر به قتل میرساند و بخش اعظم داستان به شرح این میپردازد که چطور این قتل باعث نابودی روانی او میشود و اساسا یک قتل که از نظر راسکولنیکف دلیلی منطقی و اجتماعی پشت آن وجود داشته باعث ناراحتیهای روانی او میشود.
این داستان را یکی از اولین نمونههای داستانهای روانشناسی میدانند و با این وجود بحث روانشناسی تنها بخشی از کتاب است و داستایوسکی با استادی تمام به شرح اوضاع اجتماعی و سیر فکری جامعه و همچینین اوضاع سیاسی روسیه در میانهی قرن نوزدهم میپردازد.
داستان اما مسائل اخلاقی مهمی را مطرح میکند و نویسنده باهوشمندی مسائل را طوری طرح میکند که خواننده را عمیقا درگیر آنها میکند و خود از نتیجهگیری نهایی شانه خالی میکند و هیچ مرزبندی اخلاقیای انجام نمیدهد، و تصمیم درباره این مسائل را به عهده خواننده میگذارد.