میگویند نقد با توهین فرق دارد. میگویند اگر توهین کنی، خودت به دست خودت حربهای به طرف دادهای که ولو حرفت حق باشد، او پشت فریادهای آبروداری و تظلمخواهی پنهان شود و قسر در برود. ولی آیا کسی میداند وقتی کسی، مترجمی، مولفی، ناشری، با رویهاش به منِ خواننده توهین میکند، چه باید کرد؟ آنهایی که اینطور مواقع -که پای خودشان در میان نیست- دعوت به آرامش میکنند، ملتفت هستند که با این رویه، این قماش آدمها را به اصرار بر باطلِ خود ترغیب میکنند؟ چون این جماعت تباهکاران همیشه میدانند که هر کار کرده باشند، یک عده هستند که در هر دعوایی، تاکید میکنم مطلقاً در هر دعوایی، باز هم بخواهند وسط را بگیرند؟ انگار در هیچ دعوایی ممکن نیست یک طرف برحق باشد و دیگری بر باطل. وقتی بخواهی خشم کاملاً مشروع خود را نسبت به فلان شخص یا بهمان نهاد ابراز کنی، از خط قرمزهای عدیدۀ سیاسی که بگذریم، همیشه ملاحظاتی هست: ادب، سن و سال طرف، پیشکسوتیاش (حتی اگر پیشکسوت مزبور از ازل تاکنون مشغول خرابکاری و تباهکاری بوده باشد) سابقهاش، زحمتی که کشیده، احساسات رقیقش، دوستیاش با فلانی، بدهبستانش با بهمانی و چیزی که از همه مهمتر است و درست به همین دلیل هرگز بر زبان نمیآید: منافع کاملاً مشخصِ افراد معدود که به این یا آن دار و دسته وصل هستند و حرف زدن به آنها همان و بسیج کردن عره و عوره علیه خود همان. بله، خلاصه دردسرتان ندهم، همه چیز مهم است، الا خواننده، الا وقتی که او میگذارد، الا پولی که او خرج میکند؛ چون اگر بخواهم از روی بازار کتاب ایران قضاوت کنم، خواننده از نظر اکثریت اصحاب نشر، ظاهراً گاو نُهمنشیری بیش نیست که وظیفهاش بازی کردن نقش خود در جریان گردش مالی است و بس؛ نه شأن دارد، نه شعور.
ولی خوشبختانه من داخل این بازی نیستم. سالها است ایران زندگی نمیکنم و شغلم هیچ ربطی به کتاب و ترجمه و نشر ندارد و نمیترسم که با گفتن این حرف لشکری را علیه خودم بسیج کنم؛ دنبال این نیستم که این چهار خط را در یکی از مطبوعات منتشر کنم که یک ملاحظه از وزارت ارشاد دارند و هزار تا برای تریج قبای فلانی و دههزار تا برای آجر نکردن نان و ناندانی بهمانی که عندالاقتضاء با هم بدهبستانی دارند.
بله، با دیدن کتاب زندگی و سرنوشت اثر واسیلی گروسمان، در انتشارات نیلوفر به من توهین شده است. زندگی و سرنوشت کتابِ زندگی من بود؛ در این بیست سالی که از چاپ اولش (انتشارات سروش) میگذرد، به هر دوست و آشنایی معرفیاش کردهام، ولی چون کتاب ظاهراً یک بار بیشتر در ایران چاپ نشده، نایاب بود و من از این بابت همیشه افسوس میخوردم، اما الان که یافته شده بیشتر افسوس میخورم. چرا؟ چون چند سال پیش با اشتیاق بسیار، کتابی را خریدم که از سالها پیش با عنوان انفجار در کلیسای جامع میشناختم و آن هم بعد از سالیان سال در “انتشارات” نیلوفر به نام قرن روشنفکری تجدید چاپ شده بود. ترجمۀ فارسی این کتاب (سروش حبیبی) یک حادثه در نثر معاصر فارسی است و هر کس کتاب را خوانده باشد میداند چرا. مترجم گفته نام پیشین را تغییر داده (چون انفجار در کلیسای جامع صرفاً انتخاب مترجم انگلیسی بوده) و نام جدیدی بر کتاب گذاشته که به اصل اسپانیایی نزدیکتر است. در پیشگفتار آورده که تابلوی «انفجار در کلیسا» را که داخل خود کتاب هم سخن از آن رفته، برای طرح جلد کتاب انتخاب کرده است، اما شما روی جلد کتاب چه میبینید؟ یک تابلوی دیگر از سالوادر دالی! ناشر با خونسردی هم توضیح مترجم را در پیشگفتار آورده و هم نام اثری را که خودش برای طرح جلد انتخاب کرده، پشت جلد ذکر کرده بی آنکه فکر کند شمای خواننده متوجه این تناقض میشوید یا اگر شدید، اهمیتی دارد! درون کتاب، جملات بیمعنای پرتعدادی هست که قاعدتاً نباید کار مترجمی با آن وسواس و استادی باشد و حتی در چند موردی به علامت “؟؟؟؟؟؟؟” برمیخورید که انگار مسودهی مترجم (که لابد این علامت را برای بازبینی فایل خودش گذاشته) مستقیم و بدون واسطۀ چیزی به نام “انتشارات” رفته چاپخانه! بگذریم از آوردن صدها نام خاص قلمبه سلمبه با حروف لاتین وسط متن (به جای پانویس) و سایر “حسنسلیقه”ها و هنرهای تازهتر از تازهتری که در چاپ کتاب به خرج دادهاند.
حالا زندگی و سرنوشت را میبینم که در همان انتشارات پس از بیست سال تجدید چاپ شده. طرح جلد، اگر اصلاً بشود از چنین چیزی در “انتشارات” نیلوفر حرف زد (چون اصولاً طرح جلد کتابهای نیلوفر عبارت است از چسباندن یک عکس کمکیفیت در یک قاب مستطیلِ از سی سال پیش موجود) اینقدر کریه و مهمل است که گویی کسی آن را انتخاب کرده که همزمان میخواسته از شاهکار گروسمان و ترجمۀ حبیبی هتک حرمت کند. ترجمه البته حتماً درخور چنان اثر بزرگی هست، اما برای اینکه بتوانید از این هماهنگی میان عظمت اثر و کیفیت ترجمه لذت ببرید، احتمالاً نیاز به یک کتاب صوتی است، چون در “انتشارات” نیلوفر شاهان را در لباس مبدل گدایان به شما عرضه میکنند. باری از آنجا که انگار این همه کافی نبوده، ناشر زحمت کشیده و جملۀ قصاری هم دربارۀ کتاب روی جلد آورده که هر چند کاری است در فرنگ معمول، در ایران یک تداعی بیشتر ندارد و میانسالان و کهنسالان آن را خوب میشناسند، رمان عشقی دوزاری! الا اینکه این بار شاهکاری ادبی که به شکل رمان دوزاری بستهبندی شده، به قیمت یک میلیون و دویست هزار ریال به فروش میرسد! از همه حیرتانگیزتر اینکه در حالی که چاپ اول کتاب زندگی و سرنوشت نام دارد و اصل روسی هم همین است (ژیزن ای سودبا) کتاب به “پیکار با سرنوشت” تغییر نام داده که چیزی بدهکار عناوین فیلم فارسی و هندی نیست و احتمالاً از این رو انتخاب شده که با باقی فضاحتی که آدم روی جلد میبیند سازگار باشد، چون عقل من قول نمیکند که مترجمی از قبیل سروش حبیبی در چاپ مجدد و حین بازبینی، ترجمۀ عنوان را هم عمداً غلط کند و هم این چنین عامهپسند.
اینجا برای من این سؤال پیش میآید که پس ناشر چه میکند؟ شاهکاری ادبی را مترجمی به نحو احسن به فارسی برگردانده است؛ اما بعد که به دست ناشر میرسد چه؟ ممکن است بعضی بگویند مهمترین وظیفۀ ناشر انتخاب آثار است و “انتشارات” نیلوفر با انتخاب آثار فلان و بهمان و انتشار آنها بحق اسمی در کرده. اما من مخالفم. آنچه ناشرینی از این قبیل دارند، شمّ کتاببازهای بازار سیاه است؛ شمّی که به دارندهاش میگوید کدام کتاب را میتواند هر چه بیشتر یا گرانتر به مشتری “بیندازد”. این شمّ را دارند، ولی حسی که از آشنایی حقیقی با ادبیات یا حکایت کند، حسی که باعث شود کسی فکر کند که زندگی و سرنوشت، (به زعم بعضی) بزرگترین رمان روسی قرن بیستم، شایستۀ ظاهری بهتر از این است، شایستۀ طرح جلد و نام حقیقی و شاعرانۀ خودش و غیره و غیره است چنان حسّی به کلی غایب است. بر دیگر آثار بزرگ ادبی هم که (شاهکارهای ترجمۀ فارسی هم هستند و) در کمال تأسف در “انتشارات” نیلوفر به چاپ رسیدهاند همین حکم مترتب است. تنها چیزی که این ناشر دارد انحصار عرضۀ این آثار است و به این دلیل میداند که فایل ورد را میتواند از مترجم به چاپخانه رونوشت کند و تمام، بیآنکه ویرایشی در کار باشد، یا صفحهبندیای، یا طراحی جلدی، یا هر چیز دیگری که وظیفۀ ناشر است. دوست داشتم یک کسی به این مترجمان برجسته که ای بسا آخرین نمایندههای شکوه و قدرت زبان فارسی هستند یادآوری میکرد که وارث کسی هستند که گفت: من آنم که در پای خوکان نریزم – مر این قیمتی دُرّ لفظ دَری را.
پینوشت: فکر میکنم خواننده متوجه شده باشد که چرا واژهی انتشارات را برای نیلوفر همواره در گیومه آوردهام؛ چون این چیزی نیست جز یک غلط مصطلح که من از کاربرد آن اکراه دارم. این که من میبینم انتشارات نیست و بعید میدانم اگر صاحبش را با صاحب یک نانوایی عوض کنند، اتفاق بدی بیفتد، الا افت کیفیت نانی که مردم میخورند.
سارا نگهداری
۲۸ ژانویه ۲۰۱۹