یادداشت محمدحسن خدایی، روزنامه اعتماد، براى نمایش «کرونوس»
فضای آپوکالپتیک نمایش «کرونوس» میان گذشته و آینده پل میزند. گویی زمان حال ناپدید شده و نامهایی که یادآور فرزندان نوح نبی هستند، به آیندهای نامعلوم پرتاب شده و در تمنای بقا، دست و پا میزنند و دست و پا قطع میکنند. دیگر خبری از قرارداد اجتماعی و قانون نیست و بار دیگر به دوران کانیبالیسم قدم گذاشتهایم. آدمها برای دوام آوردن، در دخمههایی محافظتشده، به ماقبل تاریخ بازگشته و بار دیگر به شکار میروند و اغلب دستِ خالی برمیگردند. گویی خدایان باستانی در نسبت با زمان و سیاستهای بکار بستن آن، غایباند و جهانی یکسره تباهشده، سربرآورده. یک جهان مردسالار که در آن گفتار پدر، فرمان میراند و قانون وضع میکند. ژستها و کنشها، یادآور جهانِ پسافاجعه است. شبیه آثاری که هراس و دلواپسی مردمان امروز را از وقوع فاجعه در آینده، بازنمایی میکنند. از این باب با اجرائی روبرو هستیم که آینده را بشارت میدهد اما شخصیتهایش را از گذشته احضار میکند. اینجا هم به مانند «در انتظار گودو»، سیاست انتظار پدیدار شده و بقا در نسبت با زمان، معنادار میشود. در طول اجرا مدام به موجهای اول، دوم و سوم اشاره میشود، همان ارجاعی که نشان از نسبت سوژههاست با زمانی که میآید یا زمانی که به قول آگامبن «باقی میماند».
همچنین مکان در نسبت با «زمانِ آپوکالپتیک» تعیّن مییابد. در طول اجرا، دخمهای را مشاهده میکنیم که گویی شبیه مکانهای قبلی است اما با تفاوتهایی. یک فضای دربسته و خفقانآور که پر شده از غذاهای کنسرو شده، سلاحهای سرد برای شکار و رنگآمیزی ملالآور دیوارها. تکثر مکانها در طول روایت و جابجایی مدام شخصیتها مابین آنان، استعارهای است از صیروریت. یک گذران دائمی که خود را در بازنمایی مکانهایی نشان میدهد که واجد اینهمانی و تفاوت توامان هستند. نوعی آوارگی برای صیانت نفس، خلق سوژههایی کوچگر که مدام فضاهایی تازه میجویند تا شرِ بیرون را پس زنند.
«کرونوس» اجرائی است که بیش از روایت کردن، احتیاج به فضاسازی دارد. تئاتری که نشان از پسافاجعه دارد و لبریز است از هراس، خشونت و سلسه مراتب قدرت. علی صفری در مقام نویسنده و کارگردان، تا حدّی توانسته به خلق این اتمسفر نزدیک شود اما همچنان تا نتیجه مطلوب، فاصله دارد. از یک منظر جامعهشناختی میتوان نسبت جوامعی مثل ایران را با تولید آثاری اینچنین بررسی کرد. اصولاً ژانر علمی تخیلی، محصول جامعه پساصنعتی است. از این باب، اغلب آثاری که در جوامع در حال توسعه مثل ایران تولید میشود، نسخههای کمرمقی است از آثار موفق غربی.
«کرونوس» را هم نمیتوان از این فرآیند مستثنی کرد. نمایشی که در تمنای چشم دوختن به فاجعه است و روایت خلاقانه آن. اجرائی که میتواند ژستهایش را با اغراق کمتری به نمایش گذارد و به سکوت و انتزاع میدان بیشتری دهد. اجرائی که روایت طولانیتری میطلبد تا آینده را بشارت دهد. قبل از آن اما بهتر است گروه اجرائی بار دیگر نسبت خود را با مفهوم زمان، پسافاجعه و روایت زوال به تامل بنشیند.
«کرونوس» شاهکار نیست، اما تا حدی نابهنگام است و تازه. حتی خشونتی که بازنمایی میکند گاه در مقابل مناسبات خشن مادی تولید تئاتر، قابل فهمتر است