شب در مسیر غرب
شب در مسیر غرب چهار بخش و 24 فصل دارد. بخش اول شامل کلیتی از کتاب است و سه بخش دیگر هرکدام دربارهی یک عشق بریل مرکام است: افریقا، اسب، پرواز.
"چطور ممکن است به خاطرات نظم بخشید؟ خوش دارم با صبر و حوصله و از آغاز شروع کنم، همچون باقندهای در کارگاه نساجیاش. خوش دارم بگویم اینجا نقطهی شروع است؛ نه هیچجای دیگر."
کتاب با این جملات شروع میشود. مرکام از یادداشت یکی از پروازهایش در افریقا شروع میکند. ماموریتی که باید یک کپسول اکسیژن را برای یک بیمار از نایروبی به نونگوه ببرد. از اینجا شروع میکند و از افریقا میگوید، از پرواز، مردم، خلبانی بهنام وودی که چند روزی است گمشده، از زندگیاش مزرعه پدری و اسب. بخش اول مانند خلاصهای است از کل کتاب. طبیعت و تاریخ و مردم افریقا، کودکی و مزرعه پدرش و ارتباط با بومیان و پرورش اسب، پرواز و هواپیما و آسمان.
"افریقا رازآمیز است؛ وحشی است؛ دوزخی گرمازده است؛ بهشت عکاسان است، والهالای شکارچیان، آرمانشهر واقعیتگریزان. همان چیزی است که اراده میکنید، و در برابر هر تفسیری مقاومت میکند. واپسین رد جهانی مرده است، یا گهوارهی جهانی نو. برای بسیاری، از جمله خودم، صرفا «خانه» است. همهی این چیزها هست الا یک چیز – هیچوقت کسالتبار نیست. "
و از خانه میگوید. از کودکیاش، از اطرافیانش، از اینکه چطور با بومیان بزرگ شد و زبان و فرهنگشان را یاد گرفت، چطور با آنها به شکار میرفت و یگانه زنی بود که به شکار میرود و حتی زنهای بومی به او حسادت میکردند. از بازیهای کودکی، سگ باوفایش بولر. اینکه چطور شیر به او حمله کرد، چطور یک گراز را کشت. از مزرعه پدرش و تجارت او میگوید. از افریقایی که داشت پیشرفت میکرد. چطور تجهیزات و تکنولوژی به زندگی افریقاییان وارد میشدند. و از اسبهایی که پرورش میداد و اینکه چطور در بهدنیا آمدن یک اسب کمک میکند و پدرش کره را به او میدهد. تعریف میکند که بریل کوچک چطور بدون مادر بزرگ شد، آموخت و روحیهی ماجراجویی در او رشد کرد.
بعد از قحطیای که در 17 سالگی او موجب ورشکستگی پدرش شد، از پدر جدا میشود. "یادگرفتهام اگر قرار است مکانی را ترک کنی که درش زندگی کرده و عشق ورزیده و همهی دیروزهایت را درش دفن کردهای – هرجور میخواهی ترکش کن اما نه آرامآرام، به سریعترین شکل ممکن ترکش کن. هرگز پشت سرت را نگاه نکن و هیچوقت فکر نکن آن ساعاتی را که بهیاد میآوری ساعاتی بهترند چون مردهاند."
پدرش به پرو میرود و خودش همراه اسبش پگاسوس به نایروبی میرود تا به پرورش اسب بپردازد. و خیلی زود در این راه پیشرفت میکند، در 18 سالگی اولین زنی میشود که در قاره افریقا مدرک مربیگری اسب میگیرد. و اولین اسبی که برای مسابقه آماده میکند قهرمان میشود. تا اینکه با تام بلک و هواپیمایش آشنا میشود و دوره جدید زندگیاش آغاز میشود، پرواز.
از تام بلک پرواز را یادمیگیرد و همکار او میشود. و مشغول رساندن بستههای پستی، جابجایی مسافر، حمل کالا و راهنمای سافاری میشود. با هواپیما بر فراز منطقه پرواز میکند و اطلاعات گلهی فیلها را به شکارچیان میدهد. (در یکی از این در 1933 سافاریها راهنمای #ارنست_همینگوی میشود) تا اینکه تصیمیم میگیرد به بریتانیا برود. در آنجا به تحریک و پشتیبانی دوستانش دست به کاری تاریخی میزند. پرواز بر فراز اقیانوس اطلس از شرق به غرب. کاری که هیچکس به تنهایی انجام نداده. از انگلستان پرواز میکند به سمت نیویورک اما بعد از 21 ساعت پرواز هواپیمایش دچار نقص فنی میشود و در کانادا سقوط میکند. کار تقریبا انجام شد. و از آنجا که بیشتر مسیر را در شب پرواز کرده بود اسم این کتاب را شب در مسیر غرب میگذارد.
اما...
کتاب درخشان است. نحوه روایت، جهانبینی، توصیفات بینظر از طبیعت، افراد و اتفاقات همه نشاندهنده ذوق ادبی بسیار قوی مرکام است و باعث میشود کتاب بسیار خواندنی باشد. شایعاتی مبنی بر کمک رائول شوماخرِ روزنامهنگار (شوهر مرکام در آن سالها) در نوشتن این کتاب وجود دارد اما سخت بتوان قبولش کرد. کتاب آنقدر خوب بوده که همینگوی را به تحسین وادارد تا جایی که بگوید: «[در برابر نثر مرکام] حس میکنم صرفا یک نجار کلمات هستم، هرچه را در کار صیقل خورده باشد برمیدارم و به هم میخشام میکنم و بعضی وقتها یک خوکدانی میسازم. ولی او فاتحهی همهی ما که خودمان را نویسنده میدانیم نوشته است.»
خواندن این کتاب افریقایی دیگر را به شما معرفی میکند، افریقایی که خانه بریل مرکام است.