خوشههای خشم
آخرین بارانهایی که نمنم روی زمینهای سرخ و پارهای از زمینهای خاکستریرنگ اکلاهاما فروریخت، نتوانست زمین ترکخورده را شیار کند. گاوآهنها کرته جویبارها را میبریدند و باز میبریدند. آخرین بارانها ذرت را به سرعت رویاند و انبوهی از علفهای درهم در طول جاده گسترد. اندکاندک زمینهای خاکستری و زمینهای تیره سرخ در زیر پوششی سبز نهان شد. اواخر ماه مه رنگ آسمان پرید و برها، که زمانی دراز، سراسر بهار، در آن بالاها آویزان بود، پراکنده شد. روزبهروز آفتاب ذرتهای نورسته را میسوزاند تا آنجا که مغزی قهوهایرنگ روی سرنیزههای سبز کشیده شد. ابرها پدیدار میشدند، و بدون کوششی برای بازگشت دور میشدند. علفها برای حمایت خود لباسهای سبز تیرهای به تن کردند و دیگر از گسترش بازماندند. رویه زمین سخت شد و قشر نازک و سفتی آن را پوشاند و همین که رنگ آسمان پرید، زمین نیز رنگ باخت؛ نواحی سرخ، صورتی و نواحی خاکستری، سفید شد.
خوشههای خشم هفتمین رمان بلند جان استاینبک نویسندهی بزرگ آمریکایی است که اولین چاپ آن در 1939 منتشر شد، و در 1940 برندهی جایزه پولیزر شد. این رمان را میتوان در مکتب ناتورالیسم و رئالیسم سوسیالیستی دستهبندی کرد.
کتاب به قدری مورد توجه قرار گرفت که در همان سال 1940 فیلمی بر اساس آن به کارگردانی جان فورد و بازی هنری فوندا در نقش تام ساخته شد و برنده اسکار بهترین کارگردانی گردید. و همچنین کتاب در لیست بهترین آثار قرن بیستم و تاریخ ادبیات جای دارد.
داستان در دوران رکود بزرگ اقتصادی در دهه 1930 میگذرد، و اتفاقات پیرامون خانواده جود را روایت میکند. این خانواده که در اثر خشکسالی و بدهی به بانک زمین خود را از دست داده و مجبور به ترک آن شدهاند، از اکلاهاما به سمت کالیفرنیا که خبرهایی مبنی بر وجود کار زیاد و زمینهای حاصلخیز آن شنیدهاند، در جستجوی کار قدم در راه سفری ادیسهوار میگذارند تا برای خود شرایط بهتری فراهم کنند؛ در طی مسیرشان از شرق به غرب امریکا در بزرگراه 66 اتفاقات زیادی برای آنها میافتد. در طی این مسیر راوی دانای کل حوادث پیش روی خانواده را در بطن شرایط اجتماعی زمانه دنبال میکند و ضمن آن به نقد جامعه سرمایهداری و نقش سازمانهای دولتی در حمایت از مردم فقیر میپردازد.
دو ترجمه شناختهشدهتر از کتاب به فارسی یکی ترجمه مشترک «شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی» است که در 1328 انجام شده و توسط انتشارات امیرکبیر منتشر میشود، و دیگری ترجمه «عبدالحسین شریفیان» است که در دهه 1370 انجام شده و توسط انتشارات نگاه منتشر میشود.
بخشی از کتاب «جان استاینبک» اثر جیمز گری با ترجمه حشمت کامرانی از مجموعه نسل قلم، که دربارهی کتاب خوشههای خشم سخن میگوید:
«توانایی سرهم کردن حوادثِ گویا و موثر یک مطلب و آفریدن داستانی مستحکم از این حوادث از ویژگیهای نثر استاینبک است؛ او در کتاب خوشههای خشم نشان داد که به راستی استاد این فن است و وقتی کتاب برای اولین بار منتشر شد مهارت و استادی استاینبک در این زمینه از چشم منتقدان پنهان ماند. حتی یکی از آنان گفت که رمانی از این بیشکلتر نمیتوان نوشت. به نظر چنین منتقدانی این رمان ادیسهای [سفری طولانی و پر ماجرا] است که سرسری طراحی شده و در برابر نمونه کلاسیک آن [ادیسهی هومر] کار بیارزشی است، زیرا قهرمان مشخصی ندارد؛ حال آنکه در اثر هومر قهرمان مشخصی مطرح است که ماجراهای گوناگونی بر او میگذرد و این انگیزه دائمی او برای گریز ازخطر برای رساندن خود به خانه است که به این ماجراهای پارهپاره وحدت میبخشد. اما در واقع باید گفت که این درست همان الگویی است که خوشههای خشم از آن برخوردار است منتها با این تفاوت که به جای یک شخصیت مرکزی خانواده جود قرار گرفته است. یعنی کشاورزان سهمبری که زمینهایشان را مصادره کردهاند و با کامیونی زهوار در رفته آواره جاده شدهاند. این افراد نیز مثل اودوسئوس از خطر میگریزند؛ اینان نیز میکوشند خانهشان را پیدا کنند - خانهای که در آن بیاسایند و بتوانند عزت نفس خویش را حفظ کند. ماجراهای طول راهشان - عبور از بیابان و رساندن خود به باغهای میوه و مزارع پربار کالیفرنیا - نهتنها ماجراهایی اتفاقی محسوب نمیشوند بلکه وقایعی معنادار و مبارزهای جانانه برای بقا هستند.
اگر از بُعد زمان به خوشههای خشم نگاه کنیم به نظر نمیآید که این اثر صرفاً یک رمان پرولتری باشد یعنی حاصل تمایلی گذرا به ارائه سندی در مورد رکود بزرگ. برعکس به نظر اثری هنری میآید که الگو و قالبی تحسینانگیز، طول و تفسیری چشمگیر، و همینطور تناسب، حرکت، تعادل، تقارن و قدرت کافی دارد. هر یک از حوادثی که بیانگر مبارزه خانواده جود با زمان و سرنوشت است به نحوی کاملا متقاعد کننده و با توجه به شکل و بحرانی عاجل در متن رمان پیش کشیده میشود: مثل خراب شدن قطعهای از موتور که برای کار کامیون ضروری است؛ گذر پرمخاطره از بیابان با کامیونی قراضه؛ خیانت مالکان به کارگران که صرفاً به این سبب که تعداد میوهچینها مازاد بر احتیاج است سطح دستمزدها را از حداقل معیشت نیز پایینتر میبرند؛ مضحکه تمسخرآمیز اجرای قانون و مقررات که پاسبانها تفنگهایشان را به سوی افرادی نشانه میگیرند که چیزی غیر از حق نگهداری از خانوادههایشان نمیخواهند؛ چپاندن کارگران سیار در اردوگاههای کثیف و مدافعه زیرکانه گروه کارگران در برابر بیدادگریهای فاحش و تهدید از بین رفتن همنوعانشان. هر اتفاق در سلسله اتفاقات سرنوشتساز با دقت بسیار و به نحو شگفتآوری تعریف میشود؛ هر اتفاق به اتفاق بعدی گره میخورد؛ انبوه وقایع یک نقطه اوج میسازند؛ نقطههای اوج نیرو میگیرند تا مفهوم و اهمیت مجموعه ماجراها به نحو موثرتری روشن شود.
آن نکته اساسی که در این گذر و نظر بر مصایب انسانی در دوره رکود بزرگ مطرح میشود این است که هر ضربهای هر قدر سخت و تند که بر هستی گروهی وارد میشود گروه از خود دفاع خواهد کرد و تسلیم نخواهد شد. گروههای انسانی مطابق قاعدهای رفتار میکنند که استاینبک در [رمان] دریای کورتز بیان کرده است: «یگانه فرمان برای موجودات زنده این است: زنده بمان»
آنچه استاینبک توفیق مییابد با توانایی تمام و به کمک شواهد و نشانههای گوناگون و متنوع در مورد خانواده جود و گروهی که در اطراف آنها شکل میگیرد به ما بقبولاند دقیقاً همین نکته است. به نظر میرسد که خانوادهها از هم میپاشند؛ افراد مسن از گرسنگی و فرسودگی میمیرند؛ آنان که خود را در معرض خطر رهبری قرار میدهند کتک میخورند و یکیشان کشته میشود؛ بعضی از افراد جوان به سبب ضعف نفس و یا به خاطر نفع شخصی فرار میکنند. اما حتی وقتی که گروهی قدیمی رو به پاشیدن است گروه تازهای نطفه میبندد. تام جود رهبر گروه تازه و آموزشدیدهتری خواهد شد که برای بقای همنوعان خویش خواهد جنگید.
تمهیدات ادبی که استاینبک برای تقویت معنا و مفهوم داستانش به کار گرفته احتمالاً باعث آن شده است که این اثر در نظر بعضی از منتقدان اثری بیشکل جلوه کند. او بارها جریان داستان را قطع میکند تا فصولی را به تفسیر و کلیگویی اختصاص دهد. این فصول یادآور شیوه گروه همسرایان در نمایشنامههای یونانی است که در حین اجرای نمایش وارد ماجرا میشوند و در آن فاصله میاندازند. این فصول حاوی حکایتهایی است که به مسئله بقا و پیچیدگیهای نظام اقتصادی میپردازد که خانواده جود خود را برای همیشه در چنبر آن گرفتار حس میکند. با آنکه این بحثها حالت تجربی و نظری دارند اما نواخت ماجرا را به هم نمیزنند و با مسائل مورد نظر داستان در یک مسیر هستند.
یکی از این فصلها با حالتی پرهیجان که بیشتر برای بیان جزئیات اضطرابآور عملیاتی در سیرک تناسب دارد، حرکت لجوجانه لاک پشتی را وصف میکند که میخواهد از جاده بگذرد و از جهنمی که رفتوآمد وحشتآور ماشینها ایجاد کرده است بگریزد؛ سرانجام موفق میشود و در جایی در میان خاکی نرم آرام و قرار می گیرد. در واقع این منظره کوچک که این طور مفصل توصیف شده به معنی مبارزهای است که خانواده جود درگیر آن است.
استاینبک در یکی دیگر از گشتوگذارهایش در دنیای تمثیل به کشمکش بیپایان انسان و نهاد نیرومندی میپردازد که خودش آن را درست کرده است، ولی قدرت وسیع و غیر شخصی همین نهاد دارد نابودش می کند. بانک که مالک زمینی است که افرادی مثل خانواده جود روی آن زندگی میکنند در نظر دارد زمین را به کاری دیگر اختصاص دهد که از اجاره به کشاورزان سودآورتر باشد. کشاورز ناتوان باید بیرون رانده شود و خانهاش باید با بولدوزر درهم کوبیده شود. هویدا کننده اسرار در این ماجرای فرعی میگوید: «بانک چیزی است فراتر از انسان، بانک دیو است. انسانها را درست کردند اما دیگر نمیتوانند مهارش کنند.» به این ترتیب استاینبک بیآنکه خود را به لفاظیهای اخلاقی، که مخصوص رمانهای پرولتری است مشغول کند نکته مورد نظرش را به خوبی جا میاندازد. انسان، این قربانی مهارت فنی خویش باید بتواند حلقهای را که به دور گردنش پیچیده شده باز کند.»
و درباره نثر استاینبک مینویسند:
«با رمان خوشههای خشم بود که لحن و آهنگ هنرمند با تجربه با اعتماد به نفسی آرام عرضه شد. زبان ن فصول داستانی پیرو زبان مردمی است که درگیر ماجرا هستند، یعنی زبانی است ساده و موکد در بیان آرزوها و نیازهای اولیه، تر و تازه و متنوع در محدودههای تجربه خانواده جود، و قدرتمند و شاعرانه در بیان مفاهیم پوشیده. فصلهای مربوط به اظهارنظرها، نویسندهی چیرهدستی چون استاینبک را وسوسه می کردند. در جایجای اثر لغزشهای موقتی اعتدال سبک را به مخاطره می رفت کند و بانگ و صدای دانای کل از همه صداهای دیگر رساتر است. اما این قطعهها کلاً با بقیه اثر نوعی همنوایی و هماهنگی دارند. سبک شفاف و معمولاً غیر متکلف استاینبک این قدرت را به او داده تا از خوشههای خشم اثری جدی و بزرگ بسازد که از شان انسان ستایش احترامانگیزی به عمل آورده است - اثری ساده و در عین حال فصیح در ستایش افراد بزرگ و گمنامی که قهرمانهایش بودند.»