اوژنی گرانده
اوژنی گرانده از شاهکارهای اونوره دو بالزاک در 1833 منتشر شد. این کتاب از نخستین کتابهای طرح بزرگ بالزاک یعنی کمدی انسانی است.
داستان دربارهی مردی خسیس است و دختری عاشق!
فلیکس گرانده، خسیسی که به هیچچیزی جز پول نمیاندیشد و تمام همت خود را صرف مالاندوزی کرده. از شکم زن و فرزندش میزند تا بیشتر پسانداز کند، به خودش سخت میگیرد تا کمتر خرج کند. از تمام روابط اجتماعیاش برای کسب درآمد استفاده میکند و در واقع روح خود را به پول فروخته. و دخترش اوژنی گرانده، که چنان ساده است و مهربان که چیزی جز خوبی به دلش راه ندارد. او نیز همهچیز خود را برای محبت و عشق میدهد. درست نقطهی مقابل پدرش.
داستان دربارهی عشق است... عشق بهپول، عشق به دیگری، عشق به خدمت، عشق به قدرت... هرکس دلبستگی خاص خود را دارد و جانش را در راه میل به آن گذاشته. تمام روابط براساس منافع شخصی پیش میروند و هرکس بهفکر خودش است.
نکته جالب کتاب شاید این باشد که شما با خواندن کتاب میبینید که شخصیت پررنگ کتاب بابا گرانده است، ولی بالزاک نام کتاب را به دخترش داده، شخصیتی که تا نیمههای کتاب چندان بهچشم نمیآید. اما نکته همین است، نقش زنان در این داستان و بهویژه نقشی که اوژنی در داستان برعهده دارد بسیار عمیق و تاثیرگذار است. اوژنی، مادرش و نانون سه زنی که در زیر سلطهی باباگرانده هستند اما هریک به نحوی بار داستان را به دوش دارند و نقش مهم ایشان در داستان است که به اثر جذابیت بخشیده. زنانی که رنج میبرند... «بههرحال زن در دنیا بیشتر از مرد غم میخورد و جنس زن بیشتر از مرد رنج میبرد»... زنانی که رفتهرفته اهمیت خود را درمییابند و با همهی سختیها به استقلال شخصی میرسند.
در واقع یکی از ویژگیهای ادبیات در عصر رئالیسم همین حضور پررنگ زنان در آثار ادبی است که به نقش اول خیلی از داستانهای این عصر تبدیل گشتهاند و این ریشه در تحولات اجتماعی قرن نوزدهم دارد.
شخصیتهای بالزاک آدمهای به ظاهر ساده و خیلی عمیقی هستند که او آنها را با دقت و وسواس بسیار شکل داده. باباگرانده شخصیت خسیسی که او خلق کرده را میتوان با آرپاگون قهرمان نمایشنامه خسیس اثر مولیر مقایسه کرد؛ خود بالزاک با نخوت میگوید «مولیر خسیس را آفرید و من خست را» و با همهی شباهتی که بین این دو شخصیت میتوان پیدا کرد، اما شخصیت بالزاک خسیس کاملتری است. آنجا که در دم مرگ مجبور میشود اموالش را به دخترش بسپارد در جواب دخترش که از او دعای خیری میخواهد و به او میگوید: «همهچیز را خوب بپای! در ان دنیا باید به من حساب پس بدهی»
کتاب از اولین نمونههای ادبیات رئالیسم است که بالزاک از پرچمداران آن بهشمار میرود با این همه هنوز نشانههایی از رمانتیسیسم غالب زمانه را در خود دارد. داستان در توصیف زمانه خود موفق است هرچند کمی اغراقآمیز است، داستان که در پس از انقلاب فرانسه میگذرد نشاندهندهی روابط اجتماعی است که به نحوی دارد به سمت قدرتاندوزی و کسب مال و ثروت پیش میرود و کمکم منافع شخصی دارد جای منافع اجتماعی را میگیرد.
اوژنی و پدرش از بزرگترین مخلوقات بالزاک هستند طوری که او را باباگرانده میخواندند و بالزاک ازین در رنج بود!
{خطر لو رفتن داستان!} پدر دختر را وسیلهای برای دستیابی به اهدافش از طریق دو خانواده بزرگ شهر کرده، روزی پسر برادرِ ورشکست شدهاش نزد او میآید با نامهای از برادر خسیس که به پسرش کمک کند تا به هند برود و تجارت کند. خسیس که در این ورشکستگی هم سودی میبیند به برادرزاده کمک میکند تا به هند برود. این میان اما اوژنی دل به مهر پسر عمویش چارلز میبندد و هرچه دارد به او میدهد و عشقش را به گرو میگیرد. زمان میگذرد، اوژنی بیآنکه ازدواج کند منتظر چارلز میماند، پدر و مادرش میمیرند، او ثروتمند میشود، چارلز بازمیگردد اما دیگر عاشق اوژنی نیست، پولدار شده اما نمیخواهد نام پدرش را پاک کند و با دختر دیگری میرود... اوژنی اما با دل شکستهاش کمر همت به پاک کردن نام عمویش میبندد، ازدواج میکند اما به شرطی که شرط زفاف را بهجا نیاورند، در 36 سالگی بیوه میشود و ثروتمند... و با محبتی که در دل دارد ثروت و مهربانیش را صرف بیچارگان و امور خیریه میکند.