رنجهای ورتر جوان
رنجهای ورتر جوان یک داستان رمانتیک پرسوز و گداز است.
داستان از خلال نامههای یک طرفهی ورتر به دوستش (فامیل؟) ویلهلم روایت میشود. در ابتدای کتاب ناشر - کسی که این نامهها و روایات پیرامونشان را جمع کرده و بهصورت کتاب درآورده - از فرجام کار باخبر میشویم و میشود حدس زد سیر داستان چگونه خواهد بود. داستان البته برای (زمانهی) ما شاید بسیار کلیشهای و ساده باشد. پسری عاشق دختری میشود و ناکام میماند و نمیتواند این مسئله را تحمل کند و خودکشی میکند! با این همه داستان بسیار خواندنی و جذاب است، و این را مدیون قلم بسیار توانا و شیوای نویسندهاش و نوع روایتش است. و البته هنوز هم پس از گذشت بیش از دو قرن از نوشتن آن از بسیاری داستانهای عاشقانه امروزی هم بهتر است.
کتاب در زمان خودش انقلاب بزرگی بود و اگر آن را در بستر حوادث سالهای نوشته شدنش (1874) بررسی کنید به اهمیت آن پی خواهید برد.
دورانی که روسو مُهر روح حساس و شورشگر خود را برآن زده بود، دوران دلزدگی از تمدن، رهایی احساس، شوق بازگشت به طبیعت و هرچه طبیعی و بنیادین است. دوران حمله به پایههای تمدنی کهن و سنتی و خفقانآور که شور زندگی را در جانها خشکانده بود و افسردگی از یکنواختیِ زندگی همهگیر شده بود. دورانی که زمینهی انقلاب فرانسه را آماده میکرد.
ورتر در این دوران نوشته شد و به زودی موج عظیمی در اروپا ایجاد کرد، طرز لباس پوشیدن ورتر - جلیقه آبی، پیراهن و شلوار زرد - به مد زمانه تبدیل شد، طرز رفتار جوانان الگو برداری از ورتر و شارلوته بود، و این دو نماد دیگری از عاشق و معشوق ادبی شده بودند، و جایگاهی همانند رومئو و ژولیت یافته بودند. و البته خیلی کسان هم سرنوشت خود را به سرنوشت ورتر گره زدند تا کتاب مخالفانی هم داشته باشد.
ورتر کتاب دورانسازی شد و راه را به داستانهای رمانتیک بعد از خود نشان داد. کتاب را میتوان از اولین نمونههای ادبیات رمانتیک و جنبش رمانتیسیسم به شمار آورد که بسیاری از المانهای این جنبش را در خود دارد. توجه به احساسات، رویا و اندیشه، بازگشت به طبیعت و هرآنچه طبیعی بود، شکستن سنتها و دوری از عقلگراییِ خشک دوره کلاسیسم.
رنجهای ورتر جوان داستانی "خواندنی" و تاثیرگذار است و بهنظرم میتواند حتی کسانی را که به داستانهای عاشقانه علاقهای ندارند راضی کند. داستان ورای داستان عاشقانهاش جهانبینی نویسنده و وضعیت دوران خود را نشان میدهد. جهانی آزاد و طبیعی، با زیباییهای چشمنواز که در آن هنر و زیبایی حرف اول را میزنند. میلِ گریز از هرچیزی که دست و پاگیر است و درآمدن به پهنهی بیکرانگی. و آینهای است برای انسان که مرزها و محدودیتهای انسانیاش را بشناسد...
«... آخ، چیست آدمی، این خدایوارهی ستوده! آیا طاقتش درست وقتی طی نمیشود که بیش از همیشه به آن احتیاج دارد؟ یا آیا وقتی که بر بال شادی اوج میگیرد، یا در غرقاب غم فرو میرود، در این هردو حس درست زمانی باز نمیماند و به شهود و آگاهی دلگیر و افسردهی خود واپس نمیغلتد که شوق گمشدن در این سرشاریِ بیانتها در جانش دویده است؟»
نکتههایی دربارهی رنجهای ورتر جوان
- گوته برای نوشتن این کتاب از آثار ژانژاک روسو، سمیوئل ریچاردسون، اشعار ادوارد یانگ و رمان نامهنگارانه تاثیر گرفته.
- این کتاب چنان از تجربهی شخصی گوته مایه گرفته که ما عملا این تظاهر داستانی را قبول میکنیم که نویسنده بیرون از چارچوب اثر وجود ندارد. شدت و حدت احساسات، تصورات، نقش طبیعت و سرشت، نوعی احساس تحقیر پنهان نسبت به اجتماع، فراغت زمانی ایجاد شده بر اثر بیاعتنایی به اجتماع، اینها صرفا گرایش و نگرشی نسبت به زندگی را نشان نمیدهند، بلکه بازتاب دورهای واقعی و عملی در زندگی گوته هستند که او با بیانی مستقیم به ما عرضه میکند.
- ورتر از سه جهت همانند گوته است: یکی از نظر عشق ناکام و پاسخ نیافته، دیگر از نظر اوضاع و احوال بعد از پایان دانشگاهش، و سوم از نظر اندیشهی خودکشی.
- انگیزهی نوشتن این رمان خودکشی یکی از دوستان گوته بود که در جلب محبت زنی شوهردار شکست خورده بود.
- گوته در زندگینامهاش مینویسد که نوشتن ورتر او را از وخیمترین عواقب رابطهاش با شارلوته بوف رهانید. شارلوته بوف در واقع نسخهی اصل شارلوتهی رمان است که همان موقعیت، همان خلق و خو، همان شخصیت و همان نام او را دارد.
- گوته در زمان نوجوانی آرزو داشت نقاش شود. انعکاس این آرزو را در ورتر میتوان دید. (ورتر سه بار تلاش میکند تصویر شارلوته را بکشد)
- ورتر تاثیر شگفتی در اروپا داشت. لباس ورتر، متشکل از یک کت بلند آبی و جلیقهی زرد، مد روز شد. طی ده سال آینده کتاب همواره چاپ میشد و تا کشورهای دور اروپا خواننده داشت؛ و تاثیر شگفت دیگر این اثر این بود که خودکشی الگویی برای زندگی شد!
- در صحنه آخر یک نسخه از نمایشنامهی امیلیا گالوتی اثر لسینگ وجود دارد، که شخصیت زن آن آرزوی مرگ دارد اما نه دلیل اخلاقی و نه دلیل عاطفی برای این خواسته خود دارد.
- قالب روایی ورتر با شیوهی فردگرایانهی اولشخص و اعترافیِ آفرینش همخوانی و تناسب دارد و بیانگر آغاز جنبش تازهای در ادبیات و هنرهاست که تاکیدش بر شخصی و فردی در برابر سنتی استادانه بود.
- ناپلئون، مدعی بود که ورتر را هفت بار خوانده است، وقتی در 1808 وارد ارفورت شد و خبر یافت که گوته در آن نزدیکی است، ترتیب ملاقاتی را با او داد. میگویند به محض دیدن گوته فریاد برآورد «انسان یعنی این!»