معدنچی
پرندههای بسیاری در این معدن مردهاند
پرندهای برای شام
پرندهای برای عروسک
پرندهای برای کفشی نو
پرندهای برای من
پرندهای برای تو
پرندهای که هرگز از دخترش خداحافظی نکرد
پرنده نبود
قاصدکی بود که دهان معدن را باز نگه داشته بود
پدرانی که در معدن مردهاند
پرندگانی بودند با صورتی سفید
و کفنی سیاه
ما در اجاقهایمان ذغالی نمیسوزانیم
کفنهای پدرانمان را به آتش میکشیم…