زهر تلخ انتظار
من اینجا ، در کوتاه ترین لبه تنهایی و ترس به انتظار تو نشسته ام .تو در انزوایی تمام نشدنی فرو رفته ای و من را در انتظاری طولانی مدفون کرده ای ، خنک ترین آب های جهان را به روی خاطرات داغ تو ریخته ام اما در دلم پرحرارت تر از مذاب آتشفشان شده ای . از آن میترسم که بیایی و چشم باز کنم و بگویی دور باطل است ، میدانی پاسخم چیست ؟ میگویم تا به حال شیرین تر از این زهر تلخ انتظار اجباری چیزی بر جانم نچسبیده است .
نظرات